در روزگاران قدیم، مردمان همیشه در صحنه این دیار اعتقاد قلبی به شعار فرزند بیشتر، زندگی شادتر داشتند. البته چون در روستاها و شهر های کوچک خیلی از کارهای خانه و مشاغل خانگی را بچه ها انجام می دادند به نوعی کاربرد شعار فرزند بیشتر، حمال بیشتر یا فرزند بیشتر، اقتصاد پویاتر، درست تر است!

همین پدر خودم می گوید از دست فروشی جوراب های پشمی ساخت مادرش گرفته تا پادویی در دکان های مختلف محل را تجربه کرده است.

خب مادر بزرگ ها و پدربزرگ هایمان هم حق داشتند دیگر. بالاخره در آن روزگار شبکه نسیم و ادا بازی رامبد جوانی نبوده که شب ها بنشینند پای تلوزیون و سرگرم شوند. بنده های خدا آکادمیک هم نبودند که تنظیم خانواده ای پاس کنند.

گاهی اوقات حاصل مجاهدت های شباهنگام مادر بزرگ ها و پدربزرگ هایمان، به چهارده پانزده فرزند و حتی بیشتر منجر می شده!

وقتی به این رقم فکر می کنم، بیشتر دلم برای مادربزرگ ها می سوزد. طفلکی ها یعنی چندین سال از بهترین سال های عمرشان را " اکه جان"(در زبان ترکی بجنوردی به ن باردار اکه جان گویند) بوده اند.

البته ریا نباشد، دلم برای پدربزرگ هایمان هم می سوزد. آن ها چطور می توانستند در برابر مشکلات عدیده فرزندان زیادی زیادشان تاب بیاورند و کمرشان نشکسته است؟

 عجب بدنی داشتند این قدیمی ها واقعا. الحق که روغن زردی بودند .


سید مهدی کیوان زاده


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها