شاید اگر تا یکی دو سال پیش شنیدن خبر ساخت فیلمی با موضوع جهان پهلوان تختی توسط کارگردان آثاری چون آسمان زرد کم عمق، اینجا بدون من، پرسه در مه و من دیه گو مارادونا هستم غیر معمول و تاحدی شگفت آور بود، اما پس از تماشای تنگه ابوقریب(هشتمین اثر سینمایی بهرام توکلی) در فجر سی و ششم، شنیدن این خبر چندان هم عجیب به نظر نمی آمد. چراکه توکلی نشان داد دوران جدیدی را در کارنامه فعالیت هنری اش آغاز کرده است. او در زمان اکران ابوقریب در جشنواره فیلم فجر به ساخت فیلمی با اسطوره و قهرمان کلاسیک اشاره کرد و علت آن را هم نیاز جامعه کنونی ایران به این نوع قهرمان ها برشمرد و فیلمسازی درباب آن را به عنوان یک تکلیف برای فیلمسازان دانست.

بدون شک تختی انتخابی درست و البته حساس برای توکلی بود. اما او پای حرفش ایستاد و نهمین فیلم داستانی اش را تحت عنوان غلامرضاتختی ساخت.

فیلمی با تهیه کنندگی استاد سعید ملکان که با حضور موفق در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، در ده رشته کاندیدای دریافت جایزه شد و در دو رشته ی فیلمبرداری و طراحی صحنه سیمرغ بلورین این دوره را از آن خود کرد. غلامرضاتختی همچنین به عنوان سومین فیلم برگزیده از نگاه تماشاگران نائل آمد و تحسین اکثریت منتقدین و تماشاگران را برانگیخت.

غلامرضاتختی همان طور که از اسمش پیداست داستان زندگی جهان پهلوان تختی را از کودکی تا لحظه مرگ( که در این فیلم به وضوح خودکشی است) به تصویر می کشد.

تقریبا از شروع مراحل ساخت این فیلم با حواشی بسیاری روبرو شد که بدون شک مهم ترین وتاثیرگذارترین اتفاق، جدایی امیرجدیدی از پروژه به دلایل نامعلوم بود. بازیگری که به نظر می رسید خود را برای ایفای نقش آماده کرده و حتی تصاویر مربوط به تمرین کشتی او هم در فضای مجازی منتشر شده بود.

اما با خروج جدیدی ساخت این فیلم متوقف نشد و به جای او محسن تختی( هیچ نسبتی با غلامرضاتختی ندارد!)، به ایفای نقش تختی در دوران جوانی پرداخت.

شاید یکی از دلایل حضور عمده ی کاراکتر تختی درلانگ شات دوربین فیلمی که متعلق به خودش است همین نابلدی بازیگرانی است ( اگر بشود گفت بازیگر!) که در دوران مختلف به ایفای نقش او پرداخته اند.

البته این فیلم یک ایراد دیگر هم دارد و آن وجود راوی است که حضور چندان موثری ندارد و متاسفانه به ریتم فیلم ضربه جدی وارد کرده است.

غلامرضاتختی از طراحی صحنه حرفه ای و چهره پردازی بسیار ملموسی بهره می برد. بدون شک یکی از زیبا ترین سکانس های فیلم که بسیارخوب درآمده و سیمرغ بلورین کیوان مقدم و حمید خضوعی ابیانه را توجیه می کند، صحنه فینال کشتی المپیک ملبورن است که در آن جهان پهلوان تختی با وجود مصدومیت از ناحیه چشم، حریفش را شکست می دهد و نخستین طلای تاریخ ورزش ایران در بازی های المپیک را دشت می کند.

سیاه و سفید بودن فیلم هم به باورپذیر بودن آن( به ویژه در به تصویر کشیدن تهران قدیم و صحنه های مربوط به کشتی و گزارشگران آن) کمک شایانی کرده و از نکات شایسته تقدیر این فیلم کلاسیک است.

اغراق در صحنه های ابتدایی فیلم که وضعیت تاسف بار محل تولد و زندگی تختی را به نمایش می کشند، به نوعی توجیه می شوند. تختی فقر را با اعماق وجودش درک کرده است، بنابراین به فقرا و نیاز های آنان اهمیت می دهد و مردم برایش جایگاه ویژه ای دارند.

اگرچه قرار گرفتن غلامرضاتختی در میان فهرست گزینه های نهایی اکران نوروزی، اتفاق خرسندی برای اهالی سینما بود، اما فروش این فیلم در گیشه، آن طور که شایسته است نبوده و به نوعی (با عنایت به هفت میلیارد هزینه ساخت) باشکست مواجه شده است.

هوشنگ گلمکانی، دبیر شورای نویسندگان ماهنامه سینمایی فیلم، میزان کم تماشاگران غلامرضاتختی را یک شرم اجتماعی دانست. بنا به گفته او این بسیارتعجب برانگیز و خوفناک است که تختی با کمتر از پنج درصد فروش در انتهای جدول اکران نوروزی باشد!

تختی را در سینما ببینید.

   تا زنده بمانند تختی ها و مرام تختی.

      و فیلمسازانی که تختی ها را به تصویر می کشند.



مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین جستجو ها